:توبوچی هاتی سه ر جوخه
-:به خاتر ئه مری فه رمانده که درنگان دییه وه ته نیا نه بی سه ر باز
-: هه وه ل رانییه من به تهنیا دیمه وه .
دو پیاوی چه ک دار ریگای خویان له سه ر جاده ی خاکی دریژه پی ده دا خه ریکه ده نگی سیسرکه کان زورتر ده بووه وشه مشه کوره کان خویان له نیو ئاسماندا به ره لا ده کرد وبه هوش ده بونه وه .
سه ر باز به گه لا خولاویه کانی به روی ده روانی و تماشای سه رجوخه ی کرد ووتی :
به پییان ئه م ریگه یه دور ودریژه تیپه ر نابیت جناب
_: من دهلیم لای ئه و داره دانیشین وئاگریک وه که ین .
ئاوان گه یشتنه لای دار به رویک وده ستیان پی کرد به د ارو چیلکه کو کردنه وه ، ئاگریکی چکوله یان داگیرساند وگویان له چرقه چرقی سووتانیی چیلکه کان گرت ئاگر به تین تر بوو وه که میک روناکی کردوه وه .
سه ر باز ده ستی با ده مو چاویا هینا وناوچاوی هه لگلوفی
-: چییه سه رباز ؟ شوینیکت دیشی ؟
-: نازانم چییه هه ر وختیک له ناو تاریکیا ده بم ، سه رم ده ست پی ده کات به پوکینه وه ، له منالی له تاریکی ده ترسام .
سه ر جوخه با ده نگیکی ئه فسوونایه وه وتی : هه میشه بیرم ده کرده وه که بو چی ئینسان له تاریکی ده ترسیت مه گه ر تاریکی چی تیدایا که ئینسان لی توقاوه به بیری من شاید له وه ده ترسا ده عبایه ک خوش شاردوته وه تابیخوات یا تاریکی نیشانه ی مه رگ و نه بوون بووه ، له تاریکی دانهینی عجایب وسه ر سام هینه ری تیایه له ناو تاریکی قیافه ی راستی هیچ که س نابیندریت وهه ر که س ده توانی لام ده ر فه ته که لک وه ر گریت وخوی به هه ر قیافه یه ک ده ر بینیت .
-: ده نگیک دی ، ماشینه !
هه ر دو گویان لی راگرت ، هه مو جیه ک ئارام وکپ بوو .به په له هه ستان سه رپی وله ری ئو تومبیله که ویسان .
تویوتا یه کی سپی له یان نزیک بووه ، سه ر جوخه ده ستی بو راگرت ، ئوتومبیله که سورعه تی که م کردوه وه به لام زوو سورعه تی پی دا و له به ر چاویان ون بوو .
-: جناب لیمان ترسا ؟
-: چووزانم ورویشت لای ئاگره که دانیشت وبیده نگ به ئاگره که ی روانی ووتی : تو له تاریکی ده ترسی ف نه
-: توزیک ، جناب
_: ده زانی ئیمه له ئاوایی خومان پیاویکی ده م پیس وتوره مان بوو ، ته واوی خه لقی ئاوایی نیو نابوو ئه ویش خرابترین ناو که به میشکت بگات.
کاتیک مرد له ناو قبرستاندا نزیک پادگانیکی چکوله ناشتیان ، به لام دوای دوو هه وته جی پادگانه که یان گواسته وه به خاتری ئه وه ی که هه ر شه ویک ده نگی ناله نالی وزجرکیشانی ئه ویان ده بیست ، ترسا بوون
سه ر بازه که چاوی له ئاگره که بریبوو وتی : ناکریت له م قسانه نه کی
سه ر جوخه هه ستا وتی : ئه من توزیک کارک هه یه ئیستا دیمه وه .
تفنگه که ی دانا ودور که وته وه ، سه ر باز خشپه خشپی گلاکانی ژیر پی بیست وئیتر هیچی نه بیست .سه ر باز ده ستیکی له سه ر ئاگره که ، که له به ر چاوی ده بوو به هه زار بلیسه وبوجی خوی ده گه راوه ، ده نگی هه نگاو هه ل دانی نه فه ریکی له ناو تاریکیدا بیست له ژیر تریفه ی مانگ که زور خوی له پشت هه وره کاندا ده شارده وه ره شایه ک به ر چاو که وت که به ره و ئه و ده هات .
-: جناب ئه توی
ره شایی ویستا ده نگیکی بور وتی : من ریبواریکم هاتوم بو مالی خوم .
-: مالت له کوییه ؟
-: مالم لیره یه
-: ده ته وه بمترسینی ، جناب باشه ترسام
-: مالی من ئه وه یه که تو له سه ری ویستاوی وئاگرت هه ل کردووه .
سه رباز شه ویلکه ی قفل بوو ، ده ستی عارقی کرد و له رز ته واوی له شی گرت ، ناو ده می وشک بوو ، ترس خه ریکه هه لی ئالووشی به سه ختی وتی : وه ره پیشه وه ، خوت نیشان به زوکه .
ره شایی هاته پیشه وه ده ستی به چاو یا هینا بلیسه ی ئاگره که ی له به ر چاو بوو به هه زاران بلیسه ، ره شایه که ی له ئاگره که دا دی .
ده نگی گولله هات .ره شایی که وت ، سه ر باز چاوی هه لگلوفت ورویشته پیشه وه ته رمی بنیاده میکی دی که که وتبوو ، قاچیکی کیشا به له شیا ، مردوو که ئام به راوبه ر بو ، خوین له لاجانگی ده هاته ده ر و چاوی پزیسکی تیا نه بوو .
ده نگی ئوتومیبیلیک هات سه ر باز هه لات . ئاگر که هه ر باله پرژی ده کرد .
ترجمه
-: تو چرا اومدی سرجوخه
-: به خاطر دستور فرمانده که دیر امدی تنها نباشی سرباز
-: ولی اولین بار نیست من تنها برمیگردم .
دو مرد مسلح راه خود را برروی جاده خاکی ادامه میدادند صدای جیرجیرکها آرام آرام بیشتر میشد و خفاش های کور خودشان را در آسمان رها میکردند و ناگهان به هوش می آمدند وبه پرواز ادامه میدادند .
سرباز به برگهای خاکی پیش رویش می نگریست نگاهی به سرجوخه انداخت وگفت :
با پای پیاده این راه دور ودراز سخت طی می شود جناب
-: من می گویم نزدیک آن درخت بنشینیم و آتشی روشن کنیم .
آنان به نزدیک درخت بلوطی رسیدند دشروع به جمع کردن هیزم نمودند و آتش کوچیکی را روشن کردند وگوش به صدای سوختن هیزم ها سپردند . چوب ها سوختند و اتش شعله ور تر گشت و کمی اطراف را روشن نمود .
سرباز با دستانش صورتش لمس کرد وچشمانش را بست .
-: چیه سرباز ؟ جاییت درد میکنه ؟
اگر جوابـتان این است که مینیمال، یک سبک داستان نویسی است باید خدمتـتان عارض شوم که سخت در اشتباهید!
مینیمال، یک گرایش فکری است؛ یک جریان است! جریانی که مختص داستانپردازی و یا حتی در مقیاس بالاتر؛ ادبیات هم نیست! مینیمال، مکتبی است که با نقاشی و مجسمهسازی آغاز شده و در سینما، موسیقی و. هم تبلور داشته است. (ادبیات هم یکی از همان و.» هایی است که در خط اشاره شد.)
حال که کمی قضیه روشن شد، از این به بعد دربارهی داستان نویسی به سبک مینیمال صحبت میکنیم. (از این سطر به بعد، جهت اختصار، منظور از مینیمال»، داستان مینیمال است.)
وقتی صحبت از مینیمالنویسی به میان میآید، اولین چیزی که به ذهن میرسد، مسألهی حجم و کم بودن آن است. بله! معمولا مینیمالها، حجم کمی دارند, اما این دلیل نمیشود که کم بودن حجم را به عنوان یک باید» برای مینیمال در نظر بگیریم. باید توجه داشت که حجم کم مینیمالها در اثر عوامل و عناصر دیگری است. (در ادامه، به این عوامل پرداخته خواهد شد.) وگرنه ما حتی رمانهایی داریم که در قالب مینیمال دستهبندی میشوند؛ چون خصایص مینیمال را دارند؛ مانند: پیرمرد و دریا»ی ارنست همینگوی» یا اغلب داستانهای کارور». (داستانهایی که گاه تا 20 صفحه هم میرسند!). سیامک گلشیری نیز داستانهای کوتاه یا بلند سالینجر» را مینیمال میداند. در واقع اگر ما طرحی٬ حتی طرح رمانی٬ داشته باشیم که تا حداقل ممکن، عناصر آن را صیقل داده باشیم، هیچ چیز اضافهای نداشته باشیم و زبانمان کاملا پالوده شده باشد به گونهای که نتوان دیگر چیزی از آن کم کرد (ایجاز) باید گفت با یک اثر مینیمالیستی روبرو هستیم.
پس ااما حجم دلیل بر این نیست که اثری مینیمال هست یا نیست!
نوشته: جی.دابلیو.توماس
فلشفیكشنها معمولا همچون لطیفهها سادهاند و برای تاثیرگذاری از ضربه نهایی استفاده میكنند. تصویر قدرتمندی پیدا كنید و آنرا به عنوان تصویر مركزی داستانتان قرار دهید؛ به عنوان مثال تصویر غروب غمانگیز آفتاب در خیابان وارتون، چنان صحنه تاثیرگذاری را میسازد كه از هزار كلمه گویاتر است. تصویرها را با كلمات نقاشی كنید؛ مطمئن باشید كه اینكار لطمهای به اصل داستان نمیزند. داستان در كنار تصویرها شكل میگیرد. با ظهور اینترنت، سردبیران نشریات به داستانهایی كه كوتاهتر بودند و مطالعهشان بر صفحه كامپیوتر آسانتر بود، توجه بیشتری نشان دادند. اصطلاح رایج در مورد این نوع داستانها فلشفیكشن است. فلشفیكشنها معمولا از ۳۰۰ الی ۱۰۰۰ كلمه تشكیل شدهاند؛ یعنی طولانیتر از میكروفیكشنها ( بین ۱۰ تا ۳۰۰ كلمه دارند) و كوتاهتر از داستانهای كوتاه معمولی كه در نشریات چاپ میشوند و حدوداً ۳۰۰۰ الی ۵۰۰۰ كلمه را شامل میشوند، هستند. فلشفیكشنها معمولاً داستانهایی هستند كه بر حادثه واحدی (كه در بیشتر موارد همان بزنگاه داستان است) تكیه دارند. در مقاله زیر به چند اصل كه در نوشتن فلشفیكشنها، به تنهایی یا در كنار هم كاربرد دارند، میپردازم :
۱- ایدههاى كوچك انتخاب كنید
موضوعهای ساده را از بین موضوعهایی كه احتیاج به پرداخت بیشتری دارند، انتخاب كنید. برای پرداختن به روابط پیچیده بین والدین و فرزند، شما به یك داستان بلند نیاز دارید؛ به جنبههای كوچكتر این موضوع پیچیده بپردازید. به عنوان مثال به احساس كودك، وقتی او را در گفتگو به حساب نمیآورند یا وقتی كه به همراه پدر و مادر بیحوصلهاش در اتومبیل نشسته است. ایدههای كوچك انتخاب كنید و آنها را بپرورانید.
۲- مقدمهچینى نكنید
هنگام نوشتن داستان، بیهوده صفحات را با توضیحات و مقدمههای ورود به داستان پر نكنید. سعی كنید تمام این مقدمهها را در یك پاراگراف خلاصه كنید و مستقیما بروید سر اصل مطلب كه همان بزنگاه داستان است.
۳- داستان را از بطن اتفاق آغاز كنید
همانطور كه در پاراگراف ۲ اشاره كردم، داستان را از بطن اتفاق آغاز كنید. به عنوان مثال مردی در حال دویدن است و بمبی در مسیر حركت او قرار دارد؛ شرح بیشتری از جزئیات لازم ندارید. خواننده خودش میتواند كه جاهای خالی داستان را پر كند.
۴- روى تصویر مركزی داستان تمركز كنید
تصویر قدرتمندی پیدا كنید و آنرا به عنوان تصویر مركزی داستانتان قرار دهید؛ به عنوان مثال تصویر غروب غمانگیز آفتاب در خیابان وارتون، چنان صحنه تاثیرگذاری را میسازد كه از هزار كلمه گویاتر است. تصویرها را با كلمات نقاشی كنید؛ مطمئن باشید كه اینكار لطمهای به اصل داستان نمیزند. داستان در كنار تصویرها شكل میگیرد.
۵- از تعلیق مناسب بهره بگیرید
یك معمای كوچك، جذابیت داستان را تا انتها حفظ میكند. خواننده داستان شما نمیتواند حدس بزند كه چه حادثهای در حال شكلگیری است. این بهترین طعمه است تا او را تا انتهای داستان بكشانید. به این ترتیب خواننده داستان را با خاطرهخوش و حس لذت به پایان میبرد.
۶- از ارجاعات بینامتنی استفاده كنید
با بهرهگیری از ارجاع به داستانها و اتفاقهای مشهور وشناخته شده، می توانید از بكاربردن كلمات و توضیحات غیراضافی، پرهیز كنید. از اتفاقهای تاریخی و وقایع آشنای دنیای ادبیات بهره بگیرید. اگر داستان شما بر عرشهی كشتی تایتانیك اتفاق میافتد، از شرح دادن بسیاری ازجزئیات و اتفاقات بینیاز هستید. تاریخ و جیمز كامرون پیش ازاین، اینكار را برای شما انجام دادهاند. ضمنا مراقب باشید كه از پرداختن به جزئیات اساسی داستان غافل نمانید. در اینصورت، داستان شما گنگ و نامفهوم خواهد شد و خوانندهتان قدرت استنتاج نخواهد داشت.
۷- سعی كنید پایان داستانتان جذاب باشد.
همانطور كه در بند ۵ اشاره شد، پایان پركشش به نویسنده اجازه میدهد كه ضربه اصلی داستان را در انتهای آن قرار دهد. فلشفیكشنها معمولا داستانهایی با پایان پركشش هستند؛ زیرا در این دسته از داستانها برای ساختن شخصیتها و وقایع چند وجهی و پرداختن به آنها در یك پروسه طولانی، فرصت كافی نداریم.
درباره این سایت